* * مـﮯ گويند براے شناخت دختر، مــآدرش را بايد ديد. مـלּ دختــر فاطمــﮧ (س)امـ از مـــآدرمـ آموختــﮧ امـ نامحرمــ بودלּ ، بـﮧ چشم بينــا نيست!(1) مادرمــ را اگر شناختـﮯ تمــآم دخترآלּ پاك سرزمينمــ را خواهـﮯ شنـــآخت
* * بــﮯ خود برايم دليل و مدرك نيــــــاور! مــלּ يكـــ دخترمــ مـﮯ دانمـ كـه صـلاح مــלּ در "حجــاب" استـــ بــــراي مـלּ دليلـﮯ بزرگـــ تر از "سخن خدايــمـ" نيستـــ مـלּ حجـــــاب مـﮯ كنم چون خــداي مــלּ اينگونـه مـﮯ خواهـد (1)
* * خداي مـלּ در ميــآלּ اين همـﮧ چشـــمـ ، نگـــــــــآه تو مرا بـﮯ نياز مـﮯ سازد از هر نگـــــآهـــﮯ ...
* * مـלּ دخترم از نسل حـوا با ظرافت ها و زيبایـﮯ ها امــآ زیبایـﮯ های مـלּ رازهایـﮯ هستند محرمانه! خالقـمــ سفارش کرده جز برای محارمـ فاششان نکنم
* * فرقـﮯ نمـﮯ كند كجآ يــآ كِـﮯ! در هيــاهوي اين شهر هركجا و هر وقت دچار واهمه شدي با "ايمـانت" وضــو بگير زيــر لـب نيـَـت كـלּ "حجآب مـﮯ كنم قربة الـﮯ الله" . . . بدانکه در پس سیاهی چادرت غربت زهرا(س) را در کوچه های مدینه، صبر زینب(س) را درکربلا ، شیدایی رقیه را در خرابه ی شام و تمام شیعه و مظلومیت آن را می توان دید و تو نیز به خود ببال که عالمیان تو را در این لباس رزم و مبارزه درانتظار و قیام مهدی (عج)نظاره گر خواهند بود. . . .
شهـــداء را به خاک نه، به یــادمان بـسـپــاریــــم...
بسم رب شهـــــداء
تاریخ به خود میبالد، و قلم در تکاپوی بهترین واژه هاست تا حکایتی وصف ناپذیر از آنچه بر این سرزمین گذشت را بنگارد...
حکایت سرزمینی نمناک از خوشههای اشک، در نیمه شبهای عرفانی، و قطرات خون گرم دلدادگان، سرزمینی معطر از رایحهٔ بهشتی، به هنگام وصال... . . . با دست پر از عشق و دعا می آییم
با پرچمی از حماسه ها می آییم
در خط سیاسی - اقتصادی فردا
با لشکریان شهدا می آییم . . . بگذار به چادرت پیله کنند، مدام.........، به پروانه شدنت می ارزد... . . . خدایا
.ما برای تــو تیپ زده ایم ، مگــر غیر از اینســت؟
. بگـذار نپسنـدنمـان ، مــا را چــه به نگـــاهِ غیــر؟
.همین که بنده یِ خــوشتیــپِ تــوئیــم
. مــا را بس اســت .. . . . ((اي غصه هايت قاتلم،هر شب دعايت ميكنم/ داغت نبينم جان من،جان را فدايت ميكنم/ بايد بلرزد قلبشان،وقتي شنيدند اين سران/ گفتي كه من فعلا فقط دارم نصيحت ميكنم/
به اميد هشيار شدن سران از نصايح دلسوزانه رهبر معظم انقلاب))
به هرکسی محبت کنی او را ساختی و به هرکسی بدی کنی به او باختی ؛ پس بساز و نباز !
در جاده انقلاب روي يكي از تابلوها نوشته شده بود:
جاده لغزنده است،دشمنان مشغول كارند با احتياط برانيد،
...سبقت ممنوع...دير رسيدن به پست و مقام بهتر از هرگز
نرسيدن به امام است...
حداكثر سرعت مجاز،سرعت حركت ولي فقيه است.
اگر پشتيبان ولايت فقيه نيستسيد لااقل كمربند دشمني را
نبنديد وبا دنده لج حركت نكنيد.
"با وضو وارد شويد اين جاده مطهر به خون شهداست" . . .
ایشالا روزی تو تقویم مینویسن:
"تعطیل=روز فرج مهدی فاطمه"
بعد در مدینه کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلو میزنیم:
"پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم حضرت فاطمه (س)
کارفرما: مهدی فاطمه
پیمانکار: یاران حضرت
مساحت: وسعت دل تمام شیعیان" . . . هنوز هم در جاده ی انتظار نشسته ام و چشمانم را به آسمان بیکران دوخته ام هنوز هم گریه هایم را زیر باران پنهان می کنم باز هم در انتظارم که بیایی بیا تا بیش از این نگاهم غریب نماند . . . پــــرونـــده مــنــو بـــردن پـيــشــش . . .
يــه نــگــاه انــداخــت . . .
غـصــه خــورد . . .
امــا هـيـچــي نـگـفــت . . .
ســکــــوت کــــرد . . .
فـقـط يــه ســــر تـکــون داد . . .
ولــي بــاز هــم بــرام دعــــا کــــرد
الــلــهم عجــل لوليکــــــ الــفــــرج . . . به تو عادت دارم، مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت
و تو هر لحظه که از من دوری، من به ویرانگری فاصله می اندیشم
در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است
تو توانایی آنرا داری که به این فاجعه پایان بخشی.
. . .
می دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم